جدول جو
جدول جو

معنی قاضی راضی - جستجوی لغت در جدول جو

قاضی راضی
ابن قاضی مسعود از شعرا و دانشمندان است که دراکثر علوم تسلط داشت، وی سفری به هندوستان کرد و ازعنایات اکبرشاه برخورداری یافت، این بیت او راست:
بر من شب هجران تو رحم است که چون شمع
میسوزم و جان میدهم و چاره ندارم،
(از قاموس الاعلام ترکی)
لغت نامه دهخدا

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

از مشاهیر شعرای خراسان بود و چندی قضاء ولایت زاوه و محولات که منشاء و مولد اوست به وی تعلق داشت و بواسطۀ شکایت کلانتران ولایت از آن امر معاف شد و همت بر نظم اشعار گماشت، این مطلع از منظومات اوست:
فلک شسته به آب خضر اگر دامان من بودی
هنوزم دست دور از دامن جانان من بودی،
(حبیب السیر چ خیام ج 4 ص 346 و 347)
لغت نامه دهخدا
شیخ عبدالجبار بن عبداﷲ بن علی قاری رازی از اکابر علمای امامیه و فقیه ری بوده و از تلامذۀ شیخ طوسی متوفی در 460 هجری قمری و قاضی ابن البراج متوفی در 481 هجری قمری و شیخ سلار متوفی در 448 هجری قمری بشمار می رفته و تمامی مصنفات شیخ طوسی را از پیش خود خوانده و تمامی علما و اکابر زمان در حوزۀ درس او حاضر می شده اند و مصنفات بسیاری در فقه به عربی و پارسی داشته و همه آنها را شیخ ابوالفتوح رازی از خودش روایت میکنداما بنام هیچیک از آنها دست رس نیافت و تاریخ وفات صاحب ترجمه نیز بدست نیامد لکن از قرائن توان حدس زد که وی از رجال اواخر قرن پنجم بوده بلکه اوائل قرن ششم را نیز درک کرده است، (از ریحانه الادب ج 2 ص 61)
لغت نامه دهخدا
(ضی ضِ)
عبدالرحیم بن علی بن حسین یا حسن بن احمد بن فرج بن احمد مصری ملقب به محیی الدین یا مجیرالدین، مکنی به ابوعلی. وی در عسقلان متولد شد. وی در دهی به نام بیسان از دهات شام قضاوت کرده و در صناعت انشاء وحید عصر واز مفاخر زمان خود بوده و بر پیشینیان تقدم داشته ونوادر و غرائب بسیاری بدو منسوب میباشد. روزی عمادالدین کاتب اصفهانی که از معاصران وی بوده سواره اش دید و گفت سرفلا کبا بک الفرس، قاضی در دم گفت: دام علاالعماد و پرواضح است که این هردو جمله دارای صنعت عکس و قلب از محسنات بدیعیه بوده و هردو از حرف آخر تا به اول نیز همینطور خوانده میشوند. عمادالدین مذکور در کتاب خود به نام خریده درباره قاضی فاضل گوید: رب القلم و البیان و اللسن و اللسان و القریحه الوقاده و للبصیره النقاده و البدیهه المعجزه والبدیعه المطرزه و الفضل الذی ماسمع به فی الاوائل ممن لوعاش فی زمانه لتعلق بغباره او جری فی مضماره فهو کالشریعه المحمدیه التی نسخت الشرایع و رسخت بها الصنایع الخ... باری وی در عهد صلاح الدین ایوبی و دو پسرش ملک عزیزو ملک افضل به صدارت رسیده و صاحب دیوان انشاء بوده تا در عهد ملک عادل در شب چهارشنبه 17 ربیع الاول یاربیع الثانی سکته کرد و در قرافۀ صغری مدفون گردید. قریحۀ شعری خوبی داشته است. این اشعار از اوست:
و اذا السعاده احرستک عیونها
نم فالمخاوف کلهن امان
واصطد بها المنقاء فهی حبائل
واقتد بها الجوزاء فهی عنان.
(ابن خلکان ج 1 ص 308 و ج 2 ص 593) (روضات ص 438) (ریحانه الادب ج 3 ص 272)
لغت نامه دهخدا
دهی است از دهستان شیروان بخش شیروان چرداول شهرستان ایلام، در 48000گزی جنوب خاور چرداول و کنار راه مالرو شیروان به مهران واقع و کوهستانی و سردسیر است، 250 تن سکنه دارد، آب آن از چشمه و محصول آن غلات، ذرت، لبنیات و شغل اهالی زراعت و گله داری است، (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 5)
لغت نامه دهخدا
دهی است جزء دهستان طارم بالا بخش سردان شهرستان زنجان، در 44هزارگزی شمال باختری سردان و 2هزارگزی راه عمومی واقع و موقع جغرافیایی آن کوهستانی و سردسیر است، 120 تن سکنه دارد، آب آن از رود خانه چال و محصول آن غلات و انگور و گردو و انار و شغل اهالی زراعت است، راه مالرو دارد، (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 2)
لغت نامه دهخدا
سلیمان بن خلف بن سعد، مکنی به ابوالولید مالکی، اندلسی فقیهی است حافظ، مفسر، متکلم ادیب، شاعر، از اکابر علمای اندلس که در فقه و حدیث و اکثر فنون دیگر وحید عصر خود بوده است، وی نخست در اندلس اقامت داشت پس سه سال در مکه و سه سال در بغداد ماند و به تدریس فقه و نشر احادیث نبوی پرداخت و عاقبت باز به اندلس برگشت و به منصب قضا پرداخت، وی در شب پنجشنبه 19 رجب سال 474 یا 494 هجری قمریدر شهر مریه از شهرهای اندلس وفات یافت، او راست:
1- احکام الفصول فی احکام الاصول، 2- الاشاره در اصول فقه، 3- الایماء در فلسفه، 4- التسدید الی معرفه التوحید، 5- التعدیل و التجریح فی من روی عنه البخاری فی الصحیح، 6- تفسیر القرآن، 7- سنن المنهاج، 8- شرح الموطاء، 9- مسائل الخلاف، 10- الناسخ والمنسوخ و جز اینها، (معجم الادباء ص 246) (معجم المطبوعات 511) (لغات تاریخیه) (جغرافیه ج 1 ص 79 و روضات ص 327 و ابن خلکان ج 1 ص 231) (ریحانه الادب ج 1 ص 134) رجوع به سلیمان بن خلف شود
لغت نامه دهخدا
(یِ رَ)
سلمه بن فضل، مکنی به ابوعبدالله و ملقب به ابرش. از مردم ری است. وی اخبار غزوات و مغازی را دو مرتبه ازابن اسحاق استماع کرد، و به نوشتۀ بعضی اظهار تشیعمینمود، و بسیار اهل نماز و با خضوع و خشوع بوده است. او به سال 191 هجری قمری وفات یافت. (ریحانه الادب ج 3 ص 265). و رجوع به ابوعبدالله سلمه بن فضل رازی شود
لغت نامه دهخدا